نبض رسانـه

ساخت وبلاگ
به دوردست ها که می نگرم گاهی با خود می اندیشم آیا می توانم آیندگان نیامده را دریابم؟چگونه می شود بی آنکه زمانی دراز را در انتظار به سر برد؛ به آتیه ی محتمل و نامعلوم رسید و آن را دریافت؟ فهمیدم آن چه مهم است رسیدن است و آن چه تو را می رساند!! زیرا طپش رسیدن طپش مداوم زندگی ست و نبض رسیدن نبض زندگی. پس باید همراه شد با نبض رسانه!

نبض رسانـه...
ما را در سایت نبض رسانـه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nabzerasaneh بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 17:57

وقتی برنده میشوی، نیازی به توضیح نداری و وقتی می بازی چیزی برای توضیح دادن نداری!  ........... کسی که بتواند میل و هوس شهواتی خود را مهار کند موجود با اراده ای است . ..........کسی که با تخیلات پریشان از مشکلات برای خود کوهی می سازد و هر چیز را دشواری می داند واژگون شدن او حتمی است .  ..........هرجا ایمان کامل باشد اراده قوی هم وجود خواهد داشت مردان بی اراده کسانی هستند که به هیچ چیز ایمان ندارند . .........کسی که میخواهد زنده بماند باید مبارزه کند و کسی که دست از مبارزه بردارد آن هم در جهانی که هستی آن وابسته به مبارزه کردن است لایق زنده ماندن نیست . ...........حقیقت همان دروغی است كه بارها و بارها تكرار شده است .  .........تعلیم و تربیت یکی از اساس کشور است و مغز های جوان نبایستی از دانش ها و معلوماتی انباشه شود که هشتاد درصد برای آن ها غیر ضروری است و در نتیجه ممکن است پس از چند سال آن ها را به کلی فراموش کنند . .........از درس تاریخ آنچه در خاطرات جوانان باقی می ماند غیر از یک مشت اطلاعات بی فایده مانند تاریخ تولد چند سردار یا پادشاه چیز دیگری نبوده و سایر قسمت های مهم آن به کلی از یاد رفته و یا از ان نتیجه کلی نگرفته اند . ..........شما یک عمر بر سر کودک بزنید و از رشد و تکامل او جلوگیری کنید معلوم است که چنین موجود سر خورده در خود آن نیرو را نخواهد یافت که با استفاده از منابع طبیعی فکر و اندیشه را در خود تقویت نماید............بهترین وسیله برای شکست یک ملت ناتوان ساختن انرژی و اراده معنوی است . ..........اگر اقدامی با شکست و دلسردی روبرو شد نباید دست از تلاش و کوشش برداشت و امید پیروزی را از دست داد .&n نبض رسانـه...ادامه مطلب
ما را در سایت نبض رسانـه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nabzerasaneh بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 17:57

آمد آن مجنون به دق الباب یار  ۱ سخت زد بر در که گشتم بی قرار.................................گفت لیلی کیستی ای ناتواناز چه رو اینگونه میداری فغان...................................گفت لیلی را که مفتونت منمگرده گردان گردونت منم.............................هر چه ام در کوی نازت با نیازآمدم ای لیلی عاشق نواز................................گفت لیلا کیستی نامت بگواز پس در نام ناکامت بگو...................................گفت من هستم که مجنون خواهیمهم دل و هم دیده پر خون خواهیم.........................................گفت لیلا چون منت آمد میانپس برو با ما میامیزی؛ ممان..................................روز دیگر باز آمد بوالعجبهمچنان زار و نزار و تشنه لب....................................باز بر در زد که این بار آمدیمبر تو ای دلدار؛ سربار آمدیم................................گفت لیلی! چند تن عاشق شدید؟عشق یک تن را دو تن شایق شدید؟......................................گفت نی آن من که گفتی کوست آنما شد اینک جمع تو با اوست آن..............................گفت لیلا باز هم خود دیده ای؟پس برو ای آنکه ما! بگزیده ای.......................................رفت مجنون تا دمی دیگر رودتا دگر بار از دری دیگر شود.....................................روز سوم ناله می زد بس عیانبر سر و صورت زنان بر دیدگان.................................بر در یار جفا کار آمد اوبر در لیلای عیار آمد او...........................کرد دق الباب و هی نالید اوصورتش بر کنج در مالید او....................................گفت لیلا کیست آن در پشت درپس چرا نالد همی آن در به در.....................................گفت مجنون این تویی من نبض رسانـه...ادامه مطلب
ما را در سایت نبض رسانـه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nabzerasaneh بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 17:57